سوال :
آیا این جمله که : (( هرموجودی ، آفریننده و علتی دارد )) صحیح است ، اگر صحیح است پس خدا را چه کسی آفریده و علت وجود او کیست ؟
پاسخ :
اوّلا : هم از آنان که به وجود خداوند متعال ایمان و عقیده دارند و هم از کسانی که معتقد به خدا نیستند می توان یک پرسش نمود؛ اما از مؤمنین به خدا بدینگونه سؤال می شود که : اگر هر موجودی علت و آفریننده ای دارد و قانون علیت درست است ، پس علت وجود خدا چیست ؟ و به تعبیر ساده تر ، آفریننده او کیست ؟
و از آنان که به خدا معتقد نیستند – مانند ماتریالیستها که همه چیز را معلول ماده می دانند – اینگونه سؤال می شود که پس ماده معلول چیست ؟
فرق بین این دو سؤال در این است که : آنان که ((ماده )) را ازلی و علّت می دانند ، گرفتار ایرادات و اشکالاتی که به آن اشاره خواهیم کرد می شوند و از عهده پاسخ به آن ایرادات بر نمی آیند ، در حالی که آنان که خدا را ازلی و آفریننده می دانند بر ایشان اشکال و ایراد و ابهامی که نتوانند از آن پاسخ بدهند ، پیش نخواهد آمد .
ثانیا : این پرسش ، ناشی از عدم دقت و اشتباه بین موجودی که آفریده شدن و آفریده بودن با ذات او منافات ندارد که لااقل محتمل است آفریده شده و موجود باشد ، به این معنا که وجود و پدیده و هستی او از غیر خودش باشد و بین موجودی که اقتضای ذاتش ، آفریده نبودن و معلول نبودن و بودن و وجود داری و هستی از خود داشتن است .
و به عبارت دیگر می گوییم :
این قاعده که (( هر موجودی آفریننده ای دارد )) به این کلیّت صحیح نیست و قانون علیّت هم به این کلّیت معقول و قابل تصور نیست ؛ زیرا موجودات از نظر وجود و هستی دوگونه می باشند :
الف : بعضی موجودات که وجود و تحقق و هستی آنها انفکاک و تنزه از نیستی ، از عدم و بی نیازی از علت و وجوب وجود نیست .
و به عبارت دیگر : حیثیت ذاتی آنها احتیاج به علت است ؛ یا حداقل اقتضای عدم علت و ابا از داشتن علت ندارند ، ممکن است معلول و پدیده باشند و ممکن است علت و آفریننده نداشته باشند .
مثل ((ماده )) بنابر رای مادّیون و ماتریالیستها که آن را ازلی می دانند ولی هر چند آن را ازلی بدانند و بگویند حیثیت ذاتی آن احتیاج به علت نیست ، نمی توانند بگویند که حیثیت ذاتی آن ، عدم احتیاج به علت است و معلول نبودن و ازلی بودن ، حیثیت ذاتی آن است ؛
چون هر دو صورت در نظر اول و با توجه به ذات ماده ، احتمال می رود که در حقیقت نسبت به علت ، لا اقتضا باشد (یعنی ذاتش نه اقتضای علت کند و نه اقتضای عدم علت ) ممکن است علت داشته و معلول هم باشد و هم ممکن است علت نداشته باشد و هرچه هم مطلب را تعقیب کنند به اینجا نخواهند رسید که ازلیّت و معلول نبودن ، ذاتی ماده است که اگر فرض علّت برای ماده شود ، ماده ، ماده نخواهد بود و خلاف فرض ، لازم بیاید .
در این صورت ، به فرض معلول نبودن ماده ، وجود و وجوب و ازلیت موجودی که معلول نبودن حیثیت ذاتی آن نیست ، چگونه قابل تصور است ؟ و چگونه چیزی که حیثیت ذاتش ابای از عدم نیست و فرض عدمش نا معقول نیست ، می تواند معلول نبوده و ازلی باشد و قانون علیت چگونه در اینجا استثنا برمی دارد .
بنابر این ، این سؤال بجاست که : چرا قانون علّیت در ماده جاری نیست ؟ و اگر هر موجودی علتی دارد پس علت وجود ماده چیست ؟ و چگونه ماده استثنائا بدون علت ، وجود یافته است ؟ این پرسشی است که مادیّون باید به آن پاسخ بدهند ، در صورتی که پاسخ صحیحی برای آن ندارند .
این در صورتی است که حیثیت ذاتی اینگونه موجودات را فقط ابا نداشتن از علت بدانیم و آنها را در احتیاج به علت و معلول بودن ونبودن ، ((لا اقتضا)) فرض کنیم که هرچند تصور چنین موجودی که هم ممکن باشد بدون علت موجود باشد و هم با علت ، از جهت اینکه خلط بین واجب و ممکن و صفت وجوب و امکان می شود ، محال است ؛ چون اگر این موجود واجب است ، پس بی نیاز از علت است . و اگر ممکن است ، بدون علت چگونه وجود پیدا می کند .
و به عبارت دیگر: یا وجودش تعلق و ارتباط به غیر است ، پس وابسته به غیر و معلول غیراست . و یا مستقل است و وجودش از خود و به خود است و معلول نیست ، پس اگر لااقتضا نسبت به معلول بودن و نبودن است ، چگونه فرض وجودش بدون علت ممکن است ؟
به هر حال در این فرض ، ایراد و پرسش از علت ، کاملا بجاست .
و اما اگر این نظر صحیح و دقیقتر را در اینجا پذیرفتیم که حیثیت ذاتی اینگونه از موجودات ، احتیاج به علت و معلول بودن است و اصلا موجودات از دو گونه بیرون نیستند و موجودی که نسبت به معلول بودن و نبودن ، لا اقتضا باشد ، تصور نمی شود .
بنابراین ، وجود ماده بدون علت ، امکان نخواهد داشت و ماده باید معلول باشد هرچند علت آن را نشناسیم . در هر صورت ، قانون علیت و قاعده کلی (( هر موجودی آفریننده و علتی دارد )) ، فقط در این نوع موجودات جاری است ، خواه آنها را نسبت به معلول بودن و علت داشتن و نداشتن ، لا اقتضا بدانیم یا حیثیت ذاتی آنها را نیاز به علت بدانیم ، پرسش از اینکه چرا پدیدار شده ؟ چرا موجود شده ؟ چرا وجود یافته و علت وجودش چیست ؟ و آفریننده اش کیست ؟ جا دارد و بجاست .
ب : یک قسم موجود است که حیثیت ذاتی و تحقق و هستی او کمال و بی نیازی از علت و خود به خود و از خود بودن وآفریده نبودن است . در این موجود ، قانون علّیت نمی تواند راه پیدا کند؛ زیرا فرض این که این قانون در آن راه یابد ومعلول باشد ، مساوی با این است که او آن موجودی که گفتیم نباشد و در ردیف دسته اول باشد .
لذا اینجا نمی توان گفت : چون قاعده این است که هرموجودی آفریده ای دارد ، پس این موجود را کی آفریده ؟ و علت آن چیست ؟ چون این سؤ ال ناشی از عدم توجه به تعریف این موجود است ؛ برای اینکه دقت نمی شود ، این موجود را با موجودات دیگر اشتباه می نمایند ، از این جهت قاعده ای را که در آنها جاری است ، در اینجا هم می خواهند جاری نمایند ، غافل از اینکه جریان این قاعده در این موجود محال و خلاف فرض و خلاف واقع است .
علت احتیاج و نیازمندی به علت ((وجود)) نیست ؛ چنانچه برخی از مادیون گمان کرده ومی گویند : ما بر حسب استقصایی که کرده ایم هرچه (( وجود )) دیده ایم آن را معلول و نیازمند به علت یافته ایم ، بنا بر این ، قانون علیت در هر موجودی جاری است ومی توانیم از علت وجود هر موجودی سؤ ال کنیم . پاسخ این حرف این است که :
شما از اینجا در اشتباه افتاده اید که مبداء علّیت را مبدئی تجربی شناخته اید؛ چون هرموجود مادی را محتاج به علت می بینید ، تصور می کنید که احتیاج به علت ، ذاتی هرموجود است در حالی که اولا این تجربه شما از حدود موجودات مادی که عدم احتیاج به علت ، ذاتی آنها نیست ، بیرون نیست و نتیجه آن را نمی توان در موجودات غیر مادی و موجودی که عدم احتیاج به علت ذاتی اوست ، جاری شمرد . ثانیا این تجربه شما احتیاج موجود مادی را به علت اثبات می کند اما این که احتیاج به علت ، ذاتی هر موجودی و نفس و جود داشتن است یا علت دیگر دارد ، مطلبی نیست که بتوان آن را با تجربه کشف کرد؛ زیرا این معنا خارج از حدود آزمایش است .
بنابراین ، قانونی که به طور کلی در هر موجودی – اعم از مادی و مجرد که عدم احتیاج به علت ، ذاتی او نباشد – جاری باشد ، این است که علت احتیاج آن به علت ، باید یا حدوث باشد یا امکان ذاتی یا امکان وجودی و چون خداوند همان موجود و عله العلل و مبداء یگانه ای است که نه آفریده شده و نه معلول است و نه مخلوق و نه محتاج و منزّه از امکان ذاتی و امکان وجودی و حدوث است ، نمی توان گفت چه کسی او را آفریده ؛ چون این سؤ ال فقط در مورد آفریده شده و حادث و ممکن به امکان ذاتی یا وجودی مطرح می شود .
در مثل مناقشه نیست : بعضی از اشیا ذاتا خاصیت شرینی یا شوری ندارند ، باید ، آنها را نمک زد یا در آنها شکر ریخت تا شور یا شیرین شوند . نسبت به این اشیا می شود گفت : چون هر شیرین و شوری ، شیرین کننده و شور کننده ای دارد ، پس علت شوری یا شیرینی این شی ء چیست ؟ ولی نسبت به (( نمک و شکر )) که شیرینی و شوری ، ذاتی آنهاست ، این پرسش صحیح نیست .