22- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِی الصَّالِحِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ یَقُولُ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ مِنْ أَنْ أَسْأَلَکَ الرُّؤْیَهَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّکَ لَا تُرَی.
قال محمد بن علی بن الحسین مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه إن موسی ع علم أن الله عز و جل لا یجوز علیه الرؤیه و إنما سأل الله عز و جل أن یریه ینظر إلیه عن قومه حین ألحوا علیه فی ذلک فسأل موسی ربه ذلک من غیر أن یستأذنه فقال رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فی حال تزلزله فَسَوْفَ تَرانِی و معناه أنک لا ترانی أبدا لأن الجبل لا یکون ساکنا متحرکا فی حال أبدا و هذا مثل قوله عز و جل- وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ و معناه أنهم لا یدخلون الجنه أبدا کما لا یلج الجمل فی سم الخیاط أبدا- فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ أی ظهر للجبل بآیه من آیاته و تلک الآیه نور من الأنوار التی خلقها ألقی منها علی ذلک الجبل- جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً من هول تزلزل ذلک الجبل علی عظمه و کبره- فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ أی رجعت إلی معرفتی بک عادلا عما حملنی علیه قومی من سؤالک الرؤیه و لم تکن هذه التوبه من ذنب لأن الأنبیاء لا یذنبون ذنبا صغیرا و لا کبیرا و لم یکن الاستئذان قبل السؤال بواجب علیه لکنه کان أدبا یستعمله و یأخذ به نفسه متی أراد أن یسأله علی أنه قد روی قوم أنه قد استأذن فی ذلک فأذن له لیعلم قومه بذلک أن الرؤیه لا تجوز علی الله عز و جل و قوله وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ یقول و أنا أول المؤمنین من القوم الذین کانوا معه و سألوه أن یسأل ربه أن یریه ینظر إلیه بأنک لا تری.
و الأخبار التی رویت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحه و إنما ترکت إیرادها فی هذا الباب خشیه أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذب بها فیکفر بالله عز و جل و هو لا یعلم. و الأخبار التی ذکرها أحمد بن محمد بن عیسی فی نوادره و التی أوردها محمد بن أحمد بن یحیی فی جامعه فی معنی الرؤیه صحیحه لا یردها إلا مکذب بالحق أو جاهل به و ألفاظها ألفاظ القرآن و لکل خبر منها معنی ینفی التشبیه و التعطیل و یثبت التوحید و قد أمرنا الأئمه ص أن لا نکلم الناس إلا علی قدر عقولهم. و معنی الرؤیه الوارده فی الأخبار العلم و ذلک أن الدنیا دار شکوک و ارتیاب و خطرات فإذا کان یوم القیامه کشف للعباد من آیات الله و أموره فی ثوابه و عقابه ما یزول به الشکوک و یعلم حقیقه قدره الله عز و جل و تصدیق ذلک فی کتاب الله عز و جل- لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ(1) فمعنی ما روی فی الحدیث أنه عز و جل یری أی یعلم علما یقینا کقوله عز و جل- أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ(2) و قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ (3) و قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ (4) و قوله أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ (5) و أشباه ذلک من رؤیه القلب و لیست من رؤیه العین و أما قول الله عز و جل فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ فمعناه لما ظهر عز و جل للجبل بآیه من آیات الآخره التی یکون بها الجبال سرابا و التی ینسف بها الجبال نسفا تدکدک الجبل فصار ترابا لأنه لم یطق حمل تلک الآیه و قد قیل أنه بدا له من نور العرش
حدیث کرد ما را محمد بن موسی بن متوکل «ره» گفت که حدیث کرد ما را علی بن حسین سعدآبادی از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از پدرش محمد بن خالد از احمد بن نضر از محمد بن مروان از محمد بن سائب از ابو صالح از عبد اللَّه بن عباس که در تفسیر قول خدای عز و جل فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ که ترجمه اش اینست که پس چون موسی بهوش باز آمد گفت که پاک و منزه میشمارم تو را توبه کردم و بازگشتم بسوی تو و من اول مؤمنانم گفت که میگوید پاک و منزه میشمارم تو را توبه کردم بسوی تو از آنکه دیدن را از تو سؤال کنم و من اول مؤمنانم باینکه تو دیده نمیشوی.
مترجم گوید که مؤلف گفته که محمد بن علی بن الحسین مصنف این کتاب میگوید که موسی (ع) دانسته بود که خدای عز و جل دیدم بر او روا نباشد و جز این نیست که از جانب قومش از خدا سؤال نمود که خود را باو بنماید تا بسویش نظر کند در هنگامی که در این باب بر او الحاح و اصرار کردند پس موسی این را از پروردگارش سؤال نمود بی آنکه از آن جناب رخصت طلبد پس گفت که رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ یعنی در حال خورد و مرد شدن و کوبیده شدن آن کوه فسوف ترانی و معنیش آنست که تو هرگز مرا نبینی زیرا که کوه هرگز در یک حال هم ساکن نمیباشد و هم متحرک و این مثل قول آن جناب است که لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ یعنی و این مستکبران و گردن کشان در بهشت در نیایند تا وقتی که در آید شتر در سوفار سوزن و معنیش آنست که ایشان هرگز داخل بهشت نشوند چنان که شتر در چشمه سوزن هرگز داخل نمیشود و مراد اینست که چنان که این صورت هرگز وجود نگیرد ایشان نیز ببهشت نروند و از اینجا است که شاعر گفته که آنچه بر من میرود گر بر شتر رفتی ز غم- بر زدندی کافران در جنت المأوی علم فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ یعنی آن جناب ظاهر و آشکار شد از برای آن کوه بنشانه از نشانهای او و آن نشانه نوری بود از نورهائی که خدا آنها را آفریده که قدری از آنها را بر آن کوه انداخت فجعله و در قرآن جعله بدون فاء است دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً یعنی از هول و ترس پاره پاره شدن آن کوه با وجود عظمت و بزرگی آن فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ یعنی بازگشتم بسوی معرفت و شناختم بتو در حالی که عدول کننده ام از آنچه قوم من مرا بر آن داشتند از سؤال کردن از تو دیدن را و این توبه از گناه نبود زیرا که پیغمبران گناه نمیکنند نه گناه کوچک و نه بزرگ و رخصت خواستن پیش از سؤال بر او واجب نبود لیکن آن ادبی بود که آن را استعمال مینمود و خود را بآن میگرفت در هر زمان که میخواست که از او سؤال کند با آنکه گروهی روایت کرده اند که موسی در این باب رخصت طلبید و خدا او را رخصت داد تا آنکه قومش باین دانا شوند که دیدن بر خدا روانیست و قول او که وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ میگوید و منم اول مؤمنانی از آن گروه که با او بودند و از او خواسته بودند که از پروردگارش سؤال کند که خود را باو بنماید تا بسویش نظر کند باینکه تو دیده نمیشوی و ترجمه آیه در حدیث بعد از این می آید و اخباری که در این معنی روایت شده و مشایخ ما رضی اللَّه عنهم آنها را در مصنفات خویش اخراج نموده اند در نزد من صحیح است و جز این نیست که من ایراد آنها را در این باب ترک نمودم بجهت ترس آنکه کسی که جاهل بمعانی آنها است که معانی و مقصود از آنها را نمیداند آنها را بخواند و بآنها تکذیب کند و باور ندارد و بخدا کافر شود او نمیداند و اخباری که احمد بن محمد بن عیسی آنها را در نوادر خویش ذکر کرده و آنها که محمد بن احمد بن یحیی در جامع خود ایراد نموده در معنی دیدن خدا صحیح است که آنها را رد نمیکند مگر کسی که مکذب بحق یا جاهل بآن باشد و الفاظ آنها الفاظ قرآنست و هر خبری از آنها را معنیی است که تشبیه و تعطیل را نفی میکند و توحید را ثابت میگرداند و ائمه علیهم السلام ما را امر فرموده اند که با مردم سخن نکنیم مگر بر اندازه عقلهای ایشان و معنی دیدنی که در اخبار وارد شده علم است و بیانش آنست که دنیا خانه شکها و در شک افتادن و اندیشها است که در خاطر گذرد و چون روز قیامت شود از آیات خدا و امورش در ثواب و عقابش آنقدر از برای بندگان کشف و ظاهر شود که شکها بآن بر طرف شود و حقیقت قدرت خدای عز و جل معلوم گردد و تصدیق این در کتاب خدا لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ است یعنی هر آینه بتحقیق که بودی در دنیا در بیخبری از این روز پس برداشتیم از پیش دیده تو پوشش غفلت تو را پس دیده ات امروز بسبب کشف غطاء و رفع حجاب تیز است در دیدن آنچه نمیدیدی پس معنی آنچه در حدیث روایت شده که خدای عز و جل دیده می شود آنست که دانسته شود دانستن یقینی بجهت قول خدای عز و جل أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ یعنی آیا ندیدی و ننگریستی بسوی پروردگار خود یعنی دیدی و دانستی که چگونه کشیده و گسترانیده سایه را و قول آن جناب أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ یعنی آیا ندیدی بسوی آن کسی که با ابراهیم محاجه کرد و حجت آورد در باب پروردگارش و قول آن جناب أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ یعنی آیا ندیدی و نظر نکردی بحال آن کسانی که بیرون رفتند از خانها و منزلهای خویش و حال آنکه ایشان چندین هزار کس بودند و قول آن جناب أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ یعنی آیا نظر نکردی که چگونه کرد پروردگار تو با خداوندان پیل که ابرهه و لشکر اویند و امثال این آیات از دیدن دل و از دیدن چشم نیست و اما قول خدای عز و جل اذا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ معنیش آنست که چون خدای عز و جل از برای آن کوه ظاهر شد نشانی از نشانهای آخرت که کوهها بآن سراب می شود و سراب بفتح سین روشنی است که چون آب مینماید و آب نیست و نشانهائی که کوهها را پراکنده میسازد پراکنده ساختنی یعنی آنها را چون ریگ روان میگرداند و پراکنده میسازد پس آن کوه ریزه ریزه شد و خاک گردید زیرا که آن طاقت برداشتن این نشان را نداشت و بعضی گفته اند که نور عرش از برایش ظاهر شد
23- حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ النَّخَعِیِّ الْقَاضِی قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا قَالَ سَاخَ الْجَبَلُ فِی الْبَحْرِ فَهُوَ یَهْوِی حَتَّی السَّاعَهِ
حدیث کرد ما را پدرم «رضی» گفت که حدیث کرد ما را سعد بن عبد الله از قاسم بن محمد اصفهانی از سلیمان بن داود منقری از حفص بن غیاث نخعی قاضی که گفت حضرت صادق (ع) را سؤال کردم از قول خدای عز و جل فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا فرمود که آن کوه در دریا فرورفت پس آن فرو میرود تا این ساعت
24- وَ تَصْدِیقُ مَا ذَکَرْتُهُ مَا حَدَّثَنَا بِهِ تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ع فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَیْسَ مِنْ قَوْلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَی فَسَأَلَهُ عَنْ آیَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ فَمَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی الْآیَهَ کَیْفَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ کَلِیمُ اللَّهِ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ ع لَا یَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی ذِکْرُهُ لَا یَجُوزُ عَلَیْهِ الرُّؤْیَهُ حَتَّی یَسْأَلَهُ هَذَا السُّؤَالَ- فَقَالَ الرِّضَا ع إِنَّ کَلِیمَ اللَّهِ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ ع عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ أَنْ یُرَی بِالْأَبْصَارِ وَ لَکِنَّهُ لَمَّا کَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَرَّبَهُ نَجِیّاً رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَلَّمَهُ وَ قَرَّبَهُ وَ نَاجَاهُ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَسْمَعَ کَلَامَهُ کَمَا سَمِعْتَ وَ کَانَ الْقَوْمُ سَبْعَمِائَهِ أَلْفِ رَجُلٍ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ أَلْفاً ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَهَ آلَافٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعَمِائَهٍ ثُمَّ اخْتَارَ مِنْهُمْ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِ رَبِّهِ فَخَرَجَ بِهِمْ إِلَی طُورِ سَیْنَاءَ فَأَقَامَهُمْ فِی سَفْحِ الْجَبَلِ وَ صَعِدَ مُوسَی ع إِلَی الطُّورِ وَ سَأَلَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یُکَلِّمَهُ وَ یُسْمِعَهُمْ کَلَامَهُ فَکَلَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ سَمِعُوا کَلَامَهُ مِنْ فَوْقُ وَ أَسْفَلُ وَ یَمِینُ وَ شِمَالُ وَ وَرَاءُ وَ أَمَامُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْدَثَهُ فِی الشَّجَرَهِ ثُمَّ جَعَلَهُ مُنْبَعِثاً مِنْهَا حَتَّی سَمِعُوهُ مِنْ جَمِیعِ الْوُجُوهِ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ بِأَنَّ هَذَا الَّذِی سَمِعْنَاهُ کَلَامُ اللَّهِ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَهً فَلَمَّا قَالُوا هَذَا الْقَوْلَ الْعَظِیمَ وَ اسْتَکْبَرُوا وَ عَتَوْا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ صَاعِقَهً فَأَخَذَتْهُمْ بِظُلْمِهِمْ فَمَاتُوا فَقَالَ مُوسَی یَا رَبِّ مَا أَقُولُ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ إِذَا رَجَعْتُ إِلَیْهِمْ وَ قَالُوا إِنَّکَ ذَهَبْتَ بِهِمْ فَقَتَلْتَهُمْ لِأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ صَادِقاً فِیمَا ادَّعَیْتَ مِنْ مُنَاجَاهِ اللَّهِ إِیَّاکَ فَأَحْیَاهُمُ اللَّهُ وَ بَعَثَهُمْ مَعَهُ- فَقَالُوا إِنَّکَ لَوْ سَأَلْتَ اللَّهَ أَنْ یُرِیَکَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَیْهِ لَأَجَابَکَ وَ کُنْتَ تُخْبِرُنَا کَیْفَ هُوَ فَنَعْرِفُهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ مُوسَی ع یَا قَوْمِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُرَی بِالْأَبْصَارِ وَ لَا کَیْفِیَّهَ لَهُ وَ إِنَّمَا یُعْرَفُ بِآیَاتِهِ وَ یُعْلَمُ بِأَعْلَامِهِ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَسْأَلَهُ فَقَالَ مُوسَی ع یَا رَبِّ إِنَّکَ قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِصَلَاحِهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَی اسْأَلْنِی مَا سَأَلُوکَ فَلَنْ أُؤَاخِذَکَ بِجَهْلِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ مُوسَی ع رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ وَ هُوَ یَهْوِی فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ بِآیَهٍ مِنْ آیَاتِهِ- جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ یَقُولُ رَجَعْتُ إِلَی مَعْرِفَتِی بِکَ عَنْ جَهْلِ قَوْمِی- وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُمْ بِأَنَّکَ لَا تُرَی فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ. و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجه و قد أخرجته بتمامه فی کتاب عیون أخبار الرضا ع. و لو أوردت الأخبار التی رویت فی معنی الرؤیه لطال الکتاب بذکرها و شرحها و إثبات صحتها و من وفقه الله تعالی ذکره للرشاد آمن بجمیع ما یرد عن الأئمه ع بالأسانید الصحیحه و سلم لهم و رد الأمر فیما اشتبه علیه إلیهم إذ کان قولهم قول الله و أمرهم أمره و هم أقرب الخلق إلی الله عز و جل و أعلمهم به صلوات الله علیهم أجمعین
حدیث کرد ما را بآن تمیم بن عبد الله، بن تمیم قرشی «رضی» گفت که حدیث کرد مرا پدرم از حمدان بن سلیمان نیشابوری از علی بن محمد بن جهم که گفت در مجلس مأمون حاضر شدم و حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در نزد آن ملعون بود مأمون بآن حضرت گفت که یا بن رسول اللَّه آیا از قول تو این نیست که پیغمبران معصومند که از همه گناهان نگاه داشته شده اند فرمود بلی پس آن حضرت را از چند آیه از قرآن سؤال نمود و در آنچه او را سؤال نمود این بود که بآن حضرت گفت که پس معنی قول خدای عز و جل چیست وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی تا آخر آیه که ترجمه اش اینست که و آن هنگام که آمد موسی از برای میقات ما یعنی وقتی که ما مقرر فرموده بودیم و سخن گفت با او پروردگارش که کلام خود را باو شنوانید گفت پروردگارا بنما بمن طلعت خود را تا بنگرم بسوی تو خدا فرمود که هرگز نمی بینی مرا و لیکن بنگر بسوی این کوه یعنی کوه زبیر که بلندترین کوههاست پس اگر قرار گیرد و ثابت بماند در جای خود با وجود تجلی نور بر آن پس زود باشد که ببینی مرا پس آن هنگام که تجلی کرد پروردگارش از برای آن کوه گردانید آن را ریزه ریزه و پاره پاره و بر رو در افتاد موسی در حالی که بیهوش بود از ترس آنچه مشاهده نموده بود تا آخر آنچه در حدیث پیش از شرح گذشت تتمه سخن مأمون آنکه چگونه روا باشد که کلیم و همسخن خدا موسی بن عمران چنان باشد که این را نداند که خدای تعالی ذکره دیدن بر او روا نباشد تا آنکه او را سؤال کند باین سؤال حضرت امام رضا (ع) فرمود که کلیم خدا موسی بن عمران دانسته بود که خدای تعالی از آن عزیزتر است که بدیدها دیده شود و لیکن چون خدای عز و جل با او سخن گفت و او را مقرب و نزدیک گردانید در حالی که همراز بود بسوی قوم خود برگشت و ایشان را خبر داد که خدای عز و جل با او سخن گفته و او را مقرب ساخته و با او مناجات نموده و راز فرموده گفتند که هرگز بتو ایمان نیاوردیم و تو را تصدیق نکنیم تا آنکه سخن او را بشنویم چنان که تو شنیده آن قوم هفتصد هزار مرد بودند و موسی از جمله ایشان هفتاد هزار نفر را برگزید بعد از آن از هفتاد هزار نفر هفت هزار نفر را برگزید و از آن هفت هزار نفر هفتصد نفر را برگزید و از آن هفتصد نفر هفتاد نفر را برگزید از برای وقتی که پروردگارش مقرر و معین فرموده بود و با ایشان بسوی طور سیناء که کوه پر درخت است بیرون رفت و ایشان را در پائین آن کوه بازداشت و موسی (ع) بسوی طور بالا رفت و از خدای تبارک و تعالی سؤال کرد که با او سخن گوید و سخنش را به ایشان بشنواند پس خدای عز ذکره با او سخن گفت و ایشان سخن خدا را از بالا و زیر و راست و چپ و پشت سرو پیش رو شنیدند زیرا که خدای عز و جل آن را در درخت احداث فرموده و پدید آورده بود بعد از آن آن را از آن درخت منبعث و برانگیخته گردانید تا آنکه آن را از همه وجوه و اطراف و جوانب شنیدند و گفتند که لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ یعنی هرگز تو را تصدیق نکنیم و ایمان نیاوریم از برای تو باینکه اینک که ما آن را شنیده ایم سخن خدا است حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَهً یعنی تا آنکه خدا را آشکارا ببینیم و در آن هنگام که این قول عظیم و گفتار بزرگ را گفتند و استکبار و بزرگی نمودند و سرکشی کردند خدا صاعقه را بر ایشان فرستاد و صاعقه آتشی است که از آسمان افتد پس آن صاعقه ایشان را گرفت بستم ایشان که عبارت است از سؤال رؤیت و همه مردند پس موسی عرض کرد که ای پروردگار من ببنی اسرائیل چه بگویم در وقتی که بسوی ایشان برگردم و بگویند که تو ایشان را بردی و کشتی ایشان را زیرا که تو صادق و راستگو نبودی در آنچه ادعا کردی از مناجات و همرازی خدا با تو پس خدا ایشان را زنده گردانید و با او برانگیزانید بعد از آن گفتند که اگر خدا را سؤال میکردی که خود را بتو بنماید که بسوی او نظر کنی هر آینه تو را اجابت میفرمود و تو ما را خبر میدادی که آن جناب چگونه است پس ما او را می شناختیم چنان که حق معرفت و شناخت او است موسی (ع) فرمود که ای قوم من بدرستی که خدا بدیدها دیده نمیشود و او را کیفیت و چگونگی نیست و جز این نیست که بآیاتش شناخته می شود و او را بعلاماتش میدانند گفتند که هرگز تو را تصدیق نخواهیم کرد تا آنکه از او سؤال کنی موسی (ع) عرض کرد که ای پروردگار من بدرستی که تو گفتار بنی اسرائیل را شنیدی و تو داناتری بصلاح ایشان خدای عز و جل بسوی او وحی فرمود که ای موسی آنچه را که از تو سؤال کرده اند از من سؤال کن که من هرگز تو را بجهل و نادانی ایشان مؤاخذه و بازخواست نخواهم کرد پس موسی در نزد این نوید بعرض رسانید که پروردگارا طلعت خود را بمن بنما تا بسویت نظر کنم فرمود که هرگز مرا نخواهی دید و لیکن نظر بسوی این کوه کن پس اگر قرار گیرد و در جای خود ثابت بماند و حال آنکه آن فرو میرود پس بزودی مرا خواهی دید و چون پروردگارش از برای آن کوه تجلی نمود بنشانه از نشانهایش آن را ریزه ریزه گردانید و موسی بیهوش بر رو در افتاد و آن هنگام که بهوش باز آمد گفت پاک و منزه می شمارم تو را تبت الیک میگوید که بازگشتم بسوی معرفتم بتو از جهل قومم و من اول مؤمنان از ایشانم باینکه تو دیده نمیشوی. مأمون گفت که از برای خدا است خوبی تو یا ابا الحسن که مؤلف میگوید که این حدیث طوی دارد و ما از آن موضع حاجت را فرا گرفتیم و این را بتمامه در کتاب عیون اخبار الرضا اخراج کرده ام و اگر همه اخباری را که در معنی دیدن خدا روایت شده ایراد مینمودیم کتاب بذکر و شرح آنها و اثبات صحت آنها طول میکشید و کسی که خدای تعالی ذکره او را از برای راه راست توفیق داده بهمه آنچه از ائمه علیهم السلام باسانید صحیحه وارد می شود ایمان آورد و از برای ایشان تسلیم کند و در آنچه بر او مشتبه شود امر را بسوی ایشان برگرداند زیرا که قول ایشان قول خدا و امر ایشان امر خدا است و ایشان نزدیکترین خلق اند بسوی خدای عز و جل و داناترین ایشان باو صلوات الله علیهم اجمعین.