حدیث 1
1- حَدَّثَنَا حَمْزَهُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ قَالَ: وَصَفْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ ع قَوْلَ هِشَامٍ الْجَوَالِیقِیِّ وَ مَا یَقُولُ فِی الشَّابِّ الْمُوفِقِ وَ وَصَفْتُ لَهُ قَوْلَ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ ءٌ.
ترجمه :
حدیث کرد ما را حمزه بن محمد علوی رحمه اللَّه گفت که خبر داد ما را علی بن ابراهیم بنی هاشم از محمد بن عیسی از یونس بن عبد الرحمن از محمد بن حکیم که گفت قول هشام جوالیقی را از برای حضرت کاظم (ع) وصف کردم و آنچه میگوید در جوان مستوی الخلقه چنان که مذکور خواهد شد و قول هشام بن حکم را نیز از برایش وصف کردم فرمود که خدای عز و جل چیزی به او شباهت ندارد.
حدیث 2
2- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ الرُّخَّجِیِّ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَمَّا قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ فِی الْجِسْمِ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ فِی الصُّورَهِ فَکَتَبَ ع دَعْ عَنْکَ حَیْرَهَ الْحَیْرَانِ وَ اسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ لَیْسَ الْقَوْلُ مَا قَالَ الْهِشَامَانِ.
ترجمه:
حدیث کرد ما را علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق «رضی» گفت که حدیث کرد ما را محمد بن یعقوب گفت که حدیث کرد ما را علی بن محمد و آن را مرفوع ساخته از محمد بن فرج رخجی که گفت عریضه بامام موسی کاظم (ع) نوشتم و او را سؤال کردم از آنچه هشام بن حکم در باب جسم و هشام بن سالم در باب صورت گفتند حضرت (ع) در جواب نوشت که سرگشتگی سر گردان را واگذار و آن را از خود دور کن و از شر شیطان بخدا پناه بجو که آنچه دو هشام گفته اند گفتار حق و درست نیست و میتواند که معنی کلام این باشد که هشامها این قول را نگفته اند و این بهتانی است که بر ایشان بسته اند چه هشامها از عدول و رؤساء اصحاب آن حضرت اند.
حدیث 3
3- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْجِسْمِ وَ الصُّورَهِ فَکَتَبَ ع سُبْحَانَ مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ.
ترجمه :
حدیث کرد ما را محمد بن حسن بن احمد بن ولید «رضی» گفت که حدیث کرد ما را محمد بن حسن صفا و از سهل بن زیاد از حمزه بن محمد که گفت عریضه بامام موسی کاظم (ع) نوشتم و او را از جسم و صورت که مشبهه میگویند سؤال نمودم حضرت (ع) در جواب نوشت که پاک و منزه است آنکه چیزی مانند او نیست نه جسم است و نه صورت.
حدیث 4
4- أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع سَمِعْتُ هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ یَرْوِی عَنْکُمْ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جِسْمٌ صَمَدِیٌّ نُورِیٌّ مَعْرِفَتُهُ ضَرُورَهٌ یَمُنُّ بِهَا عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ فَقَالَ ع سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ- لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُحَسُّ وَ لَا یُجَسُّ وَ لَا یُمَسُّ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ شَیْ ءٌ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَخْطِیطٌ وَ لَا تَحْدِیدٌ.
ترجمه:
پدرم رحمه اللَّه گفت که حدیث کرد ما را احمد بن ادریس گفت که حدیث کرد ما را محمد بن عبد الجبار از صفوان بن یحیی از علی بن ابی حمزه که گفت بحضرت صادق (ع) عرض کردم که شنیدم از هشام بن حکم که از شما روایت میکرد که خدا جسمی است تو پر که میان ندارد و نورانیست و معرفتش بدیهی است که احتیاج بنظر و استدلال ندارد و به آن منت میگذارد بر هر که خواهد از خلق خود حضرت (ع) فرمود که : پاک و منزه است آنکه هیچ کس نمیداند که او چگونه است مگر خودش و چیزی ماند او نیست و او است شنوای بینا که به اندازه در نمی آید و محسوس نمیشود و به باریک بینی او را نمیتوان شناخت و سوده نمیشود و حواس او را در نمییابند و چیزی به او احاطه نمیکند نه جسم است و نه صورت و نه خط یا سطحی که خطها بر آن فرض شود یا جوان نو خط نمیباشد و او را محدود نمیتوان ساخت به اینکه جسم تو پر یا غیر آنست.
حدیث 5
5- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: جِئْتُ إِلَی الرِّضَا ع أَسْأَلُهُ عَنِ التَّوْحِیدِ فَأَمْلَی عَلَیَّ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ الْأَشْیَاءِ إِنْشَاءً وَ مُبْتَدِعِهَا ابْتِدَاءً بِقُدْرَتِهِ وَ حِکْمَتِهِ لَا مِنْ شَیْ ءٍ فَیَبْطُلَ الِاخْتِرَاعُ وَ لَا لِعِلَّهٍ فَلَا یَصِحَّ الِابْتِدَاعُ(1) خَلَقَ مَا شَاءَ کَیْفَ شَاءَ مُتَوَحِّداً بِذَلِکَ لِإِظْهَارِ حِکْمَتِهِ وَ حَقِیقَهِ رُبُوبِیَّتِهِ لَا تَضْبِطُهُ الْعُقُولُ وَ لَا تَبْلُغُهُ الْأَوْهَامُ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ مِقْدَارٌ عَجَزَتْ دُونَهُ الْعِبَارَهُ وَ کَلَّتْ دُونَهُ الْأَبْصَارُ وَ ضَلَّ فِیهِ تَصَارِیفُ الصِّفَاتِ احْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ عُرِفَ بِغَیْرِ رُؤْیَهٍ وَ وُصِفَ بِغَیْرِ صُورَهٍ وَ نُعِتَ بِغَیْرِ جِسْمٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ.
ترجمه:
حدیث کرد ما را محمد بن حسن بن احمد بن ولید «رضی» گفت که حدیث کرد ما را محمد بن حسن صفار از سهل بن زیاد از محمد بن اسماعیل بن بزیع از محمد بن زید که گفت بخدمت امام رضا (ع) آمدم که او را از توحید خدا سؤال کنم پس آن حضرت بر من املاء نمود که از بر فرمود و من نوشتم که هر ستایش و سپاسی که بود و هست و خواهد بود ثابت است از برای خدا که چیزها را شکافته و پدید آورده از کتم عدم بعرصه وجود پدید آوردنی بدون ماده و مثال و نمونه و آنها را اختراع فرموده و از سر نو پیدا نموده اختراعی بدون علت و صورت بقدرت و حکمت خویش نه آنها را از چیزی آفریده که اختراع باطل شود و نه بجهت علتی خلق فرموده که ابتداع صحیح نباشد چه اختراع از نو چیزی پیدا کردن و ابتداع چیز نو آوردنست آنچه را که خواسته آفریده به آن کیفیتی که خواسته در حالتی که متوحد و تنها است باین آفرینش بجهت اظهار استواری کاری و درست کرداری و حقیقت پروردگاری خویش و عقلها او را ضبط نتوانند نمود و خیالها باو نمیرسند و دیدها او را در نیابند و اندازه باو احاطه نکند عبادت و سخن در نزد بیان وصف او باو نرسیده درمانده و دیده ها در نزد او کند و وامانده و گردشهای صفات در او گمراه شد و راهی نجسته و در پرده رفته بی پرده که از نظرها دور باشد و پنهان شده بی پوششی که مستور باشد چه در عین خفاء کمال ظهور را دارد شناخته شده بغیر دیدن و وصف شده بغیر صورت و منعوت است بغیر جسم که نه جسم است و نه صورت نیست خدائی مگر او که بزرگواریست عظیم الشأن و برتر از همه یا بلند مرتبه است.